من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر


من عاجز از بیانم و خلق از شنیدنش



تاريخ : سه شنبه 1 آذر 1398 | 11:36 | نویسنده : خاموش |

کاش بارانی ببارد
قلبها را تر کند بگذرد
از هفت بند ما صدا را تر کند
قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه
رشته رشته مویرگهای هوا را تر کند بشکند
در هم طلسم کهنه ی این باغ را
شاخه های خشک بی بار دعا را
تر کند مثل طوفان بزرگ نوح
در صبحی شگفت
سرزمین سینه ها تا نا کجا را تر کند
چترها تان را ببندید ای به ساحل مانده ها
شاید این باران که می بارد شما را تر کند



تاريخ : شنبه 2 اسفند 1393 | 12:23 | نویسنده : خاموش |


چگونه در زندگی امروزه به آرامش برسیم؟

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


این روزها زندگی انسان‌ها با استرس و تنش زیادی همراه شده و به نظر می‌رسد همه افراد، زندگی پر از استرسی را تجربه می‌کنند. برای همین هم خیلی‌ها به خودشان حق می‌دهند عصبانی باشند و فریاد بکشند یا شکایت‌ها و اعتراض‌های‌شان را براحتی به زبان بیاورند. با وجود این، متخصصان و روان‌شناسان می‌گویند شکایت کردن‌های دائمی و همیشگی می‌تواند تاثیری منفی بر سلامت جسم و روح ما بگذارد. همچنین با در پیش گرفتن چنین رفتاری، احساس غم و اندوه هم در زندگی‌مان افزایش قابل توجهی پیدا می‌کند.

از طرف دیگر، استرس و تنش‌های منفی زندگی، عاملی است که می‌تواند احتمال بروز بیماری‌های جسمی مانند دیابت، آسم، سردرد و دردهای مفاصل را افزایش دهد و روح و روان‌مان را هم دچار مشکل ‌سازد اما اگر می‌خواهید هیچ وقت با چنین عوارضی روبرو نشوید و مشکلات جسمی و روحی برای شما پیش نیاید، باید بیاموزید جلوی شکایت‌های بی‌فایده‌ را در زندگی‌تان بگیرید و خیلی ابراز نارضایتی نکنید. برای رسیدن به آرامش می‌توانید از شیوه‌های زیر​کمک بگیرید:

1. نگرش‌تان را تغییر دهید و مثبت‌نگر شوید

اولین قدم برای تغییر روحیه، تغییر شیوه تفکر و طرز فکرتان است. البته ایجاد چنین تغییری در عمل بسیار سخت‌تر از چیزی است که گفته می‌شود ولی مسلما ممکن است و می‌توان این تغییر را در زندگی ایجاد کرد. به عنوان نمونه خوب است به خودتان یادآوری کنید زندگی هیچ وقت کامل و عالی نیست. پس شرایط زندگی را همانطور که هست بپذیرید و پیش بروید. هر وقت هم که مانعی سر راه‌تان قرار گرفت و شما را از ادامه راه بازداشت، با خودتان بگویید همه افراد در زندگی‌شان با مشکلات متعددی روبه‌رو می‌شوند و شما تنها نیستید.

2. خودتان را با شرایط هماهنگ کنید

در حقیقت، تنها چیزی که با اطمینان می‌توان در مورد زندگی گفت، اینست که هیچ اتفاق و شرایطی برای همیشه باقی نمی‌‌ماند و همه چیز در طول زندگی در حال تغییر است. پس شما هم منتظر تغییر باشید و در اتفاقات ناخوشایند زندگی باقی نمانید. بعضی از شرایطی که برای ما پیش می‌آید و اتفاقاتی که ممکن است آنها را در طول زندگی‌مان تجربه کنیم، می‌تواند بسیار تلخ و آزاردهنده باشد اما نباید با آن احساسات به زندگی ادامه دهید. وقتی ناراحت هستید، ناراحتی‌تان را نشان دهید و هرطور که دوست دارید، سوگواری کنید اما اجازه ندهید این وضع برای مدتی طولانی ادامه پیدا کند. پذیرش شرایط موجود یکی از بهترین شیوه‌ها برای کاهش درد و غصه است و می‌تواند به بهبود شرایط کمک کند.

3. گذشته قابل تغییر نیست و نگرانی برای آینده هم کاری بیهوده به حساب می‌آید

پس فکر کردن درباره اتفاقات گذشته یا آینده فقط کاری بی‌دلیل و خسته‌کننده است که زمان را از شما می‌‌گیرد. به جای این کار، در حال زندگی کنید و فقط به اتفاقاتی که در حال حاضر در زندگی شما وجود دارد، بیندیشید. در این میان باید افکار منفی را تشخیص دهید و مثبت‌ها را جایگزین آنها کنید. مثلا زمانی که ساعت‌تان زنگ می‌زند و مجبورید از خواب بیدار شوید، به جای این‌که با ناله و ناراحتی از این وضع شکایت کنید به این موضوع فکر کنید که در یک روز تازه، چه کارهای جدیدی قرار است انجام شود و چقدر در زندگی‌تان پیشرفت خواهید کرد. شاید این حرف‌ها را بارها شنیده باشید اما یکبار اطمینان کنید و موقعیت‌های مختلف زندگی را همانطور که هست، بپذیرید تا نتیجه کار را خودتان ببینید.

4. مهارت ابراز وجود را بیاموزید و از آن استفاده کنید

وقتی می‌گویند باید عادت شکایت کردن از دیگران یا ایراد گرفتن از اتفاقات بد زندگی را کنار گذاشت و آن را ترک کرد، منظور این نیست که نظر خودتان را فراموش کنید و فقط به خواسته‌های دیگران اهمیت دهید. بلکه برعکس، باید مهارت ابراز وجود را بیاموزید و از آن استفاده کنید. به این معنی که لازم است نیازهای خود را با اطرافیان‌تان در میان بگذارید و بگویید هر یک از این نیازها به چه صورت تامین می‌شود. علاوه بر این، باید با اعتماد به نفس کامل زندگی کنید و این اعتماد به نفس را در همه حرکات و رفتارهایتان هم نشان دهید. شیوه ایستادن، حرف زدن، راه رفتن، نگاه کردن به دیگران، دست دادن با همکاران و... همگی می‌تواند نشان‌دهنده اعتماد به نفس و آرامش شما باشد.

5. خیلی قضاوت نکنید، نه در مورد خودتان و نه درباره دیگران

هر کسی ممکن است اشتباه کند و برای همین کسانی که خیلی ایراد می‌گیرند و به فکر پیدا کردن نقاط ضعف دیگران هستند، بیشتر به شکایت و گله روی می‌آورند. پس لغاتی مانند بهتر بود، باید، نباید و... را از دایره واژگان‌تان حذف کنید و تاجایی که می‌توانید آنها را به کار نبرید.



تاريخ : شنبه 10 اسفند 1392 | 12:49 | نویسنده : خاموش |

زیر باران بیا قدم بزنیم
حرف نشنیده ای بهم بزنیم

نو بگوییم و نو بیندیشیم
عادت كهنه را به هم بزنیم

و ز باران كمی بیاموزیم
كه بباریم و حرف كم بزنیم

كم بباریم اگر ولی همه جا
عالمی را به چهره نم بزنیم

چتر را تا كنیم و خیس شویم
لحظه ای پشت پا به غم بزنیم

سخن از عشق خود به خود زیباست
سخن عاشقانه ای بهم بزنیم

قلم زندگی را به دست دل است
زندگی را بیا رقم بزنیم

قطره ها در انتظار تواند
زیر باران بیا قدم بزنیم

 



تاريخ : سه شنبه 14 آبان 1392 | 13:50 | نویسنده : خاموش |

خوش به حال باد گونه هایت را لمس می کند ...
و هیچ کس از او نمی پرسد که با تو چه نسبتی دارد!

کاش مرا باد می آفریدند
تو را برگ درختی خلق می کردند؛

عشق بازی برگ و باد را دیده ای؟!

 

 



تاريخ : دو شنبه 8 مهر 1392 | 12:55 | نویسنده : خاموش |


١) راز آرامش درون خویشتنداری است، انرژی‌های خود را پراکنده نکن، بلکه آنها را تحت نظر داشته باش و به طرز مفیدی هدایت‌شان کن.

٢) راز آرامش درون، در این است که هرکاری را با حواس جمع و علاقه انجام دهی.
٣) راز آرامش درون در زمان حال زندگی کردن است، گذشته و آینده را در چرخه ذهنی ابدیت رها کن.
٤) راز آرامش درون در آسایش درون است، یعنی آسایش جسمانی، عاطفی ذهنی و معنوی.
٥) راز آرامش درون در دل نبستن است، این را بدان که در حقیقت هیچ چیز و هیچ کس به تو تعلق ندارد.
٦) راز آرامش درون در شادی است، افکار شادی آفرین را آگاهانه حفظ کن.
٧) راز آرامش درون در آرزو نداشتن است، این را بدان که شادی در درون تو جای دارد و نه در اشیاء و شرایط خارج از وجود تو.
٨) راز آرامش درون در این است که همه چیز را همان طور که هست بپذیری، آنگاه با امید و آرامش در جهت بهبودی آن قدم برداری.
٩) راز آرامش درون در درک این مطلب است که تو نمی توانی دنیا را تغییر دهی، اما می‌توانی خودت را تغییر دهی.
١٠) راز آرامش درون در دوستی با افراد مثبت است، از معاشرت با افرادی که طبیعتی خالی از صفا و صمیمیت دارند پرهیز کن.
١١) راز آرامش درون در ایجاد آرامش در محیط اطراف خویش است.
١٢) راز آرامش درون دریک زندگی ساده است، ضروریات زندگی رادوباره برای خودتعریف کن.
١٣) راز آرامش درون در یک زندگی سالم است، هر روز ورزش کن، غذای مناسب بخور و نفس عمیق بکش.
١٤) راز آرامش درون در داشتن وجدانی پاک است.
١٥) راز آرامش درون در رفتار آزادانه است، رفتاری که بر آمده از خود واقعی ات باشد، نه افکار دیگران.
١٦) راز آرامش درون در این است که در تمام مراحل زندگی از حق پیروی کنی.
١٧) راز آرامش درون در غبطه نخوردن به مال دیگران است، این را بدان که آنچه حق توست، هر طور شد خود را به تو خواهد رساند.
١٨) راز آرامش درون در گله‌مند نبودن است، آنچه دنیا به تو می‌بخشد، در مقابل چیزی است که پیش تر ، تو به او بخشیده‌ای.
١٩) راز آرامش درون در این است که اشتباهات خود را بپذیری و بدانی که فقط خود تو می‌توانی آنها را به موفقیت تبدیل کنی.
٢٠) راز آرامش درون در این است که بردشمن درونت غلبه کنی، نه این که او را سرکوب کنی.
٢١) راز آرامش درون در تمرین اراده است، حتی اگر ذهنت به شدت با آن مخالف باشد.
٢٢) راز آرامش درون در این است که دلت همیشه شاد باشد، حتی هنگامی که دیگران عبوس هستند.
٢٣) راز آرامش درون در این است که به جای توقع خوشحالی از دیگران، خودت آنها را خوشحال کنی.
٢٤) راز آرامش درون در این است که خیر و سلامت دیگران را خیر و سلامت خود بدانی.
٢٥) راز آرامش درون در بی آزار بودن است، هرگز کسی را نرنجان.
٢٦) راز آرامش درون، کار کردن در کنار دیگران است، نه در مقابل آنها.

 



تاريخ : پنج شنبه 23 خرداد 1392 | 12:38 | نویسنده : خاموش |

 

قلم به دست گرفتم شروع باران را

درخت‌هاي خيابان خيس و عريان را

قلم به دست گرفتم، غروب آمد و مه

بنفش كرد سراپاي اين خيابان را

و مه براي خيابان لباس تنگي بود

كه مي‌شد از پشتش كل "سبزه ميدان" را-

به راحتي به تماشا نشست و تخمه شكست

و فكر كرد: «اگر مهر ماه و آبان را-

تمام وقت مسافركشي كني شايد

براي مرضيه آن كفش‌هاي ارزان را...»

و مه براي خيابان لباس تنگي بود

كه تيتر مضحك امروز صبح كيهان را-

نمي‌توانست پنهان كند، و من يك آن

خيال كردم آن چشم‌هاي گريان را...

و مي‌شد از وسط مه قدم‌زنان رد شد

و فكر كرد: «خيابان "سد علي‌خان" را-

كه گفته است كه چون خنجري فرو بكنند

درست در كمر "چار باغ عباسي" ؟...»

..................................................................

صداي راديو كه هي "سلام تهران" را-

شبيه مته به مغزت فرو كند، آن‌وقت

سي‌وسه پل كه ترك مي‌خورد تو مي‌شكني!

تو آه مي‌كشي اين شهر، اين خيابان را...

نگاه كن چقدر اصفهان شكسته شده‌است!

نگاه كن چقدر سرزمينم ايران را! ...

*

قلم به دست گرفتم دوباره خير سرم

كه لحظه‌هاي دل‌انگيز اين زمستان را...

مرا و بغض فرو‌خوردهً مرا ول كن!

بخوان ترانه، بخوان شعر "باز باران" را...

 

 



تاريخ : دو شنبه 2 ارديبهشت 1392 | 13:42 | نویسنده : خاموش |

 مادرم پيامبري بود با زنبيلي پر از معجزه ......

يادم نمي رود در اولين سوز زمستاني ، النگويش را به بخاري تبديل كرد ....

 



تاريخ : شنبه 18 آذر 1391 | 12:26 | نویسنده : خاموش |

انجمن موسیقی ملی گلها پدر و مادر روح تک تک ایرانیان بودند.

روشنک صدای مادری آرامش بخش و دلنواز و آرام دل و جان بود که شبها با گوش دادن ابتدای برنامه جان پرور گلها همچون مادر نغمه لالایی را میخواند و در ادامه نوازنده محترم با ساز، گوش و روح ما را روح آرزده شده در طول  روز را صیقل میداد.سپس خواننده لای لای زمزمه شاعران فرهنگی ما را همچون عراقی و رهی معیری و بیژن ترقی و معینی کرمانشاهی را با کلام موسیقی به خورد روح ما میداد

واقعا این ارکستر این انجمن موسیقی ملی و این گویندگان و شاعران و نوازندگان پدران و مادران ما بودند.

فرض کنید که شما کودکی هستید که تا چشم باز کردید نه مهر پدر رو دیدید و نه محبت مادر.چه صدا و چه احساسی روح پرور تر از روشنک! بعنوان مادر شما! چه صدایی مهرآمیز تر از روشنک.چه پند و مهر و محبتی بالاتر از کلام شاعران عاشق پیشه ما.چه صدایی جان پرور تر از نوای خوانندگان مهرپرور ما!

به واقع اگر کودکی یتیم بودیم باکی نبود که چرا که مجموعه گلها بهترینها را به ما عرضه داشت.مهرآمیزترین و عاشق پیشه ترین و دلسوخته ترین و آرامش بخش ترین.معنوی ترین نوای ایرانی در کل تاریخ ایران!

زیبایی صدا و سخن را از گلها یاد گرفتیم.

ادب را از گلها یاد گرفتیم.ادبیات را از گلها یاد گرفتیم.

خرد و اخلاق و عرفان را از گلها یاد گرفتیم.هنر و موسیقی را از گلها یاد گرفتیم.

انسجام و نظم و دقت را از گلها یاد گرفتیم.

مهر و محبت را از گلها یاد گرفتیم.

عشق را از گلها یاد گرفتیم و نوای دلسوختگی و درک پیری را باز از گلها یاد گرفتیم.

احترام و حفظ جایگاهها را از گلها یاد گرفتیم.

ارزش بانوان را در گلها یاد گرفتیم.

تعهد و مسئولیت و زحمت شبانه روزی را از گلها یاد گرفتیم.

ارزش به قومیتها و انسجام آن با کل ملیت را از گلها داریم.

خانم روشنك گوينده بي نظير يرنامه گلها در تير ماه امسال به ملكوت پرواز نمود

يادش گرامي

 

 

 

 

 



تاريخ : یک شنبه 21 آبان 1391 | 13:45 | نویسنده : خاموش |
 
 

جواب سلام را با علیک بده ،
 

  جواب تشکر را با تواضع،
 
 
    جواب کینه را با گذشت،
 
 

  جواب بی مهری را با محبت،
 
 

   جواب ترس را با جرأت،
 
 

  جواب دروغ را با راستی،
 
 

  جواب دشمنی را با دوستی،
 

    جواب زشتی را به زیبایی،
 
 
 
    جواب توهم را به روشنی،
 
 

     جواب خشم را به صبوری،
 
 

     جواب سرد را به گرمی،
 
 

     جواب نامردی را با مردانگی،
 
 

    جواب همدلی را با رازداری،
 
 

    جواب پشتکار را با تشویق،
 
  

  جواب اعتماد را بی ریا،
 
 

  جواب بی تفاوت را با التفات،
 
 

  جواب یکرنگی را با اطمینان،
 
 

    جواب مسئولیت را با وجدان،
 
 

     جواب حسادت را با اغماض،
 
 

      جواب خواهش را بی غرور،
 
 

      جواب دورنگی را با خلوص،
 
 

       جواب بی ادب را با سکوت،
 
 

      جواب نگاه مهربان را با لبخند،
 
  
      جواب لبخند را با خنده،
 
 

       جواب دلمرده را با امید،
 
 

       جواب منتظر را با نوید،
 
 

       جواب گناه را با بخشش،

 

 
و


هیچ وقت هیچ چیز و هیچ کس را بی جواب نگذار ...



مطمئن باش هر جوابی بدهی

یک روزی

یک جوری

یک جایی

به تو باز می گردد
...

لطفا اگر دلخورید بیان کنید

حرص نخورید. ناراحتی را نبلعید
 
 
همانطور که از خوردن غذای مانده و فاسد پرهیز می­کنید از جذب کردن و بلعیدن حرف­های مفت و مزخرف پرهیز کنید. نگذارید حرف­هایی که به نظر خودتان صحیح نمی­آید و چرند است، ذهن­تان را خراب کند و باعث شود که دچار تهوع فکری شوید.


اگر دلخورید بیان کنید. اگر می­ترسید ترس­تان را به زبان بیاورید. گریه دارید؟ گریه کنید. ناراحتی ها را باید ابراز کرد
 
و گرنه بعدها می شود کابوس. می شود تیک عصبی، تنگی­ نفس، خارشِ ­تن. می شود دسیسه­
چینی و بهانه ­جویی. ناخن و لب جویدن و تند تند پاها را تکان دادن.


نگذارید کسی اعتماد به نفس شما را خدشه دار کند. با نگاه، با لبخند معنی ­دار، با کنایه،
با حرف و طعنه. سعی کنید به خودتان ایمان بیاورید. با خودتان صلح کنید.
خودتان را همانطور که هستید دوست داشته باشید. چهره ­تان را، اندام­تان را. آشتی با خود
آغاز زندگی­ ست
 
 

از گذشته­ فرار نکنید و آن را بپذیرید. با خود مهربان باشید و اشتباهات و غفلت­ ها را به خودتان ببخشید. نگذارید ظلم و جفای دیگران در گذشته از شما یک قربانی بسازد. در نقش قربانی رفتن
گاه برای بعضی می­شود همه ­ی محتوای زندگی شان. سالها در عزای خود می ­نشینند و هیچ چیز
هم تغییر نمی­کند. از گذشته فرار نکنید اما در گذشته هم غرق نشوید و در سوگ روزهای خوب
از دست رفته ننشینید. هیچ زمانی جذاب­تر از زمان حال نیست.

 
 
از خودتان به اندازه­ی توانایی­ تان انتظار داشته باشید. سعی کنید حد توانایی ­تان را بشناسید.
بیشتر ما حد توانایی خود را نمی­شناسیم و به همین خاطر همیشه از حد توانایی خود فراتر می­رویم. ممکن هم هست در کاری موفق بشویم اما چون از توان خود بیشتر مایه گذاشته­ ایم،
زود دچار خستگی و دلزدگی می­شویم.


      آدم گاهی می­رود توی نقش­هایی که نقش
واقعی­ خودش نیستند و از من واقعی­ اش خیلی فاصله گرفته­ اند. بهتر است دیگران شما را
نپسندند تا اینکه هر روز به جای خود در آینه چهره­ ی کسی را ببینید که از شما سوال می­کند:
راستی تو کی هستی؟
 
 

اگر دوست دارید ورزش کنید، ورزش کنید. اگر هم از ورزش بیزارید، ورزش نکنید. اتفاقی نمی­افتد. عشق ورزیدن را در زندگی فراموش نکنید.
هرچه هست و می­ماند عشق است و دیگر هیچ

 



تاريخ : یک شنبه 14 آبان 1391 | 12:36 | نویسنده : خاموش |

 

نعره ی هیچ شیری خانه ی چوبی را خراب نمی کند؛

 

من از سکوت موریانه ها می ترسم ...!

 

مرجان سرخ



تاريخ : پنج شنبه 6 مهر 1391 | 10:51 | نویسنده : خاموش |

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

زندگی چون گل سرخ است

پر از عطر... پر از خار... پر از برگ لطیف...

یادمان باشد اگر گل چیدیم

عطر و برگ و گل و خار همه همسایه دیوار به دیوار همند...!



تاريخ : دو شنبه 26 تير 1391 | 9:52 | نویسنده : خاموش |

دست گنجینه مهر و هنر است


خواه بر پرده ساز


خواه برگردن دوست،


خواه بر چهره نقش،


خواه بر دنده چرخ،


خواه بر دسته داس،


خواه در ياري نابينايي،


خواه در ساختن فردایی ...

 






 



تاريخ : دو شنبه 12 تير 1391 | 13:5 | نویسنده : خاموش |

هروقت ازشون بپرسی چطوری؟ می گن خوبم..

وقتی می بینن یه گنجشک داره رو زمین دنبال غذا می گرده,

راهشون رو کج می کنن از یه طرف دیگه می رن که اون نپره...

اگه یخ ام بزنن, دستتو ول نمی کنن بزارن تو جیبشون...

آدمایی که از بغل کردن بیشتر آرامش می گیرن تا از چیز دیگه

همونایین که براتون حاضرن هرکاری بکنن

اینا فرشتن... تو رو خدا اگه دور و برتونن , اذیتشون نکنین...

 

تنهاشون نزارین , داغون می شن !!!

 همین‌ها هستند که دنیا را جای بهتری می کنند

مثل آن راننده تاکسی‌ای که حتی اگر در ماشینش را محکم ببندی بلند می گوید: روز خوبی داشته باشی.

... آدم‌هایی که توی اتوبوس وقتی تصادفی چشم در چشمشان می شوی، دستپاچه رو بر نمی‌گردانند، لبخند می زنند و هنوز نگاهت می کنند.

آدم‌هایی که حواسشان به بچه های خسته ی توی مترو هست، بهشان جا می دهند، گاهی بغلشان می کنند.

دوست هایی که بدون مناسبت کادو می خرند،... مثلا می گویند این شال پشت ویترین انگار مال تو بود. یا گاهی دفتریادداشتی، نشان کتابی.

 آدم‌هایی که از سر چهار راه، نرگس نوبرانه می خرند و با گل می روند خانه.

آدم‌های پیامک‌های آخر شب، که یادشان نمی رود گاهی قبل از خواب، به دوستانشان یادآوری کنند که چه عزیزند، آدم‌های پیامک‌های پُر مهر بی بهانه، حتی اگر با آن ها بدخلقی و بی حوصلگی کرده باشی.


آدم‌هایی که هر چند وقت یک بار ایمیل پرمحبتی می زنند که مثلا تو را می خوانم و بعد از هر یادداشت غمگین، خط‌هایی می نویسند که یعنی هستند کسانی که غم هیچ کس را تاب نمی آوردند.

آدم‌هایی که اگر توی کلاس تازه وارد باشی، زود صندلی کنارشان را با لبخند تعارف می کنند که غریبگی نکنی.

آدم‌هایی که خنده را از دنیا دریغ نمی کنند

همین‌ها هستند که دنیا را جای بهتری می کنند برای زندگی کردن

مثل دوستی که همیشه موقع دست دادن خداحافظی، آن لحظه‌ی قبل از رها کردن دست، با نوک انگشت‌هاش به دست‌هایت یک فشار کوچک می دهد… چیزی شبیه یک بوسه

وقتی از کنارشون رد میشی بوی عطرشون تو هوا مونده

وقتی باهاشون دست میدی دستت بوی عطرشونو گرفته

وقتی بارون میاد دستاشون رو به آسمونه

وقتی بهشون زنگ میزنی حتی وقتی که تازه خوابیدن با خوشرویی جواب میدنو میگن خوب شد زنگ زدی باید بلند میشدم

وقتی یه بچه میبینن سرشار از شورو شوق میشن و باهاش شروع به  بازی کردن میشن

آره همین ها هستند که هم دنیا رو زیبا میکنن هم زندگی رو لذت بخش تر

دم همشون گرمه گرم


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



تاريخ : یک شنبه 4 تير 1391 | 13:4 | نویسنده : خاموش |

بانگ نای او نوای عشق بود

 

ساز اگر می زد برای عشق بود

 

با نوای آتشینش سالها

 

سوخت از پروانه حالان بالها

 



تاريخ : چهار شنبه 31 خرداد 1391 | 13:4 | نویسنده : خاموش |

نه تو می مانی و نه اندوه؛

و نه هیچ یک از مردم این آبادی؛

به حباب نگران لب یک رود قسم؛

و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت؛

غصه هم می گذرد؛

آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند؛

لحظه ها عریانند؛

به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز ...

 

 



تاريخ : چهار شنبه 10 خرداد 1391 | 10:48 | نویسنده : خاموش |

چرا یافتن آرامش و لذت دشوار است؟

اگر به مشکلاتتان نگاه کنید متوجه می شوید که ریشه بسیاری از مشکلات در ذهن شماست. قضیه این است: یک سری وقایع بیرونی اتفاق می افتد، ما تصمیم میگیریم که تنها بخشی از داستان را ببینیم، سپس موقعیت را به گونه ای تفسیر میکنیم که باعث یک سری تضاد ذهنی در ما می شود و نتیجه آن شکلی از  ناراحتی درونی است.

اگرچه گفتن این جمله که "مشکلاتت را دور بریز" آسان است اما ما و شما میدانیم که به این سادگی هم نیست. ما سال های سال شرایط را برای جذب مشکلات و کشمکش ها فراهم کرده ایم. آنقدر که راهکار ساده "فکر نکردن در مورد مشکلات" خیلی در ما موثر نیست. ما به ابزاری نیاز داریم که به ریشه مشکلات ضربه بزنیم.

برای پاک کردن درون تان از این 4 قانون پیروری کنید:

1. همان چیزی که واقعاً منظورتان است را بگویید. به آنچه میگویید عمل کنید.
2. حرفی را که نمیتوانید به همه بزنید به هیچ کس نزنید.
3. آنچه را که نمیتوانید برای دیگران مطرح کنید در خلوت به خود نگویید.
4. حرفی را نزنید مگر اینکه صحیح، مفید یا از روی محبت باشد.

در ادامه مقاله در مورد این جملات به تفضیل توضیح داده شده است.

توضیحات بیشتر در مورد این 4 قانون

همان چیزی که واقعا منظورتان است را بگویید. به آنچه میگویید عمل کنید.

قسمت اول: آنچه که منظورتان است را بگویید.

آیا تاکنون خود را در حال بهانه تراشی برای اجتناب از موقعیتی که برای شما ناخوشایند است، یافته اید. برای مثال دوست شما میخواهد که با او به یک برنامه اجتماعی بروید. شما واقعاً نمیخواهید بروید، اما بهانه می آورید که "من نمیتوانم بیایم" یا "من خیلی گرفتارم،" با بیان این جملات می توانید در نهایت آرامش از شخصی یا چیزی یا کاری دوری کنید.

مثال دیگر، شخصی از شما درخواست کمک می کند که نمی خواهید اجابت کنید، اما به خاطر نپذیرفتن احساس گناه میکنید، بنابراین شما به دو صورت از آن شخص دوری میکنید (مثلا ایمیل ها یا تماس های او را نادیده می گیرید) یا بهانه ای می آورید که واقعا صحت ندارد(مثلا من خارج از شهر هستم.)

اینها به خاطر این نیست که شما نمی توانید کاری انجام دهید. حقیقت این است که شما نمی خواهید کاری را انجام دهید. بهانه گرفتن یا اجتناب از تماس با آن شخص و یا موقعیت،  باعث بوجود آمدن فعالیت هایی در درون شما میشود که نیازمند صرف انرژی است. به جای صلح و آرامش  شما درگیر این مسئله هستید و در مورد این دروغ کوچک فکر میکنید.

وقتی میخواهید حرفی بزنید، آگاهانه تصمیم بگیرید که حقیقت را بگویید، یا آنچه که واقعا منظورتان است را بر زبان بیاورید. لازم نیست که حقیقت آزاردهنده و یا ناملایم باشد، میتوانید حقیقت را با مهربانی و ملایمت اما محکم بگویید. وقتی حقیقت را بگویید، هیچ کس نمیتواند آن را رد کند، هرچند که چیزی را که میشنوند دوست نداشته باشند.

قسمت دوم: به آنچه میگویید عمل کنید.

 گاهی اوقات ما نا آگاهانه یا ازروی عادت حرف هایی می زنیم که منظورمان دقیقاً آن نیست . برای مثال وقتی میخواهیم تلفن را قطع میکنیم به دوست، همسرمان یا هر کس دیگری میگوییم،" سلام برسان" ، نه به این دلیل که واقعا منظورمان این است، بلکه به خاطر عادت. کلمات به صورت خودکار بر زبان ما جاری می شوند و کم کم معنی واقعی خود را از دست میدهند.

مثالی دیگر، میگوییم "به زودی با شما تماس میگیرم" یا "به زودی با هم صحبت خواهیم کرد" یا "فردا با تو تماس میگیرم." یا پیشنهاد کمک میدهیم یا کلماتی که در خداحافظی به کار میبریم، اما منظور ما واقعاً آن ها نیست اما آنها را میگوییم چون آسان است و باعث خشنودی دیگران میشود.

ممکن است فکر کنیم که این کارها بی ضررند اما در عمق وجود خود میدانیم که غیر واقعی هستند. آنها دروغ های کوچکی هستند که ما برای خود مسئله ای درونی کرده ایم واین باعث میشود که در طی زمان تبدیل به شخصی با وجدان گناه کار شویم که این ما را از زندگی زمان حال دور میکند.

با عزم واراده با خود عهد ببندید که هر چیزی که مقصودتان است را بگویید و قول های تو خالی ندهید که نمیتوانید و نمیخواهید عملی کنید.

حرفی را که نمیتوانید به همه بزنید به هیچ کس نزنید.

قبول داشته باشید یا نه بیشترما به شکلی غیبت کردن را دوست داریم. همچنین در یافتن خطاهای دیگران سریع عمل می کنیم و سپس با دوستان مورد اطمینان مان  در مورد آنها صحبت میکنیم. یا در مورد بد شانسی یک نفر مطلع میشویم و میخواهیم به سرعت به همه خبر دهیم.

مطمئنم میتوانید نمونه های زیادی را به خاطر بیاورید. به این مثال توجه کنید: سارا در محل کارش عصبانی میشود و بر سر همکارش فریاد می کشد، وقتی به خانه می رسیم به سرعت در مورد این داستان با همسرمان صحبت میکنیم.

مثال دیگر، آرش از کار بی کار شده است، وقتی از این موضوع اطلاع پیدا میکنیم، به بهترین دوستمان المیرا زنگ میزنیم یا پیغام میدهیم تا موضوع را به اطلاعش برسانیم ، و یا آرش را مسخره میکنیم، زیرا از او خوشمان نمی آید.

در هر دو مورد ما نمی توانیم همه چیز را دقیقاً به همه بگوییم به خصوص به المیرا یا آرش. و اگر واقعا به درونمان بنگریم میبینیم که بعد از گفتن آن حرف ها احساس خیلی خوبی نداریم.

وقتی چنین مکالمه ای را بررسی میکنیم، میفهمیم که هیچ کاری برای پرورش روح مان انجام نداده ایم. تنها کاری که کرده ایم داستان سرایی و ایجاد انرژی منفی و کشمکش درونی است که درون ما را آلوده میکند.

خودتان را ملزم کنید که  حرفی را با هیچ کس در میان نگذارید مگر اینکه بتوانید آن را به همه بگویید. خودتان را مجبور به توقف داستان سرایی و انتشار انرژی منفی کنید.

آنچه را که نمیتوایند جلوی دیگران مطرح کنید در خلوت به خود نگویید.

بیشتر ما خیلی از خودمان انتقاد میکنیم. مردم هرگز چیزهایی را که به خود میگویند جار نمیزنند، بنابراین در خلوت ذهنمان اعتقاد داریم که ما تنها کسی هستیم که تحت تاثیر گفتگوهای منفی با خودمان،عزت نفس پایین و ترس قرار دارد.

وقتی کاری عالی پیش نمیرود، ما اول خودمان را مقصر میدانیم، خودمان را به خاطر کاراشتباه، خوب کار نکردن و آنچه از دست داده ایم، سرزنش میکنیم.

همه ما با خودمان صحبت میکنیم اما مشکل وقتی بوجود میاید که ما این گفتگوهای درونی را باور میکنیم، تا جایی که اعتقادات غلطی در مورد خودمان پیدا میکنیم. این اعتقادات غلط برای روح و خوشبختی آینده ما مضر است، مگر اینکه کاری کنیم که این اعتقادات از یاد بروند.

دفعه بعد که این صدا را در سرتان شنیدید که میگفت "من احمقم" یا "من خوب نیستم" یا "من یک بازنده هستم" یا افکار دیگری علیه خودتان، بدانید که این شما نیستید. میتوانید شفاهی بگویید"این من نیستم !این حقیقت ندارد" و حتی این  جملات را در برابر این افکار بیان کنید، "از امروز به بعد من تصمیم میگیرم که این افکار وجود نداشته باشند، زیرا که دیگر نمی توانند برمن تاثیر بگذارند. من اعلام میکنم که این اندیشه ها واقعی نیستید و من از امروز از چنگ آنها آزادم."

منظور قانون سوم این است که هرگز ذهن خود را درگیر اندیشه هایی در مورد خود نکنید که قادر نیستید با دیگران در میان بگذارید. درون خود را پاک نگه دارید.

حرفی را نزنید مگر اینکه صحیح، مفید یا از روی محبت باشد.

بعضی از افراد آنقدر درگیر گفتگوی درونی خود هستند که این گفتگو ها به صورت سخنان بی فایده ای بر زبانشان جاری میشود. مانند کسانی که در اتوبوس صحبت میکنند و یا دوست دارند در محل کار کنار آبسردکن بایستند و صحبت کنند.  اگر آن ها را زیر نظر بگیرید و تعداد چیزهای واقعاً مفید یا جالبی که میگویند را بشمارید، خواهید دید که تعداد آنها انگشت شمار است.

نه تنها این آشفتگی، افراد دور و بر این فرد را تحت تاثیر قرار میدهد بلکه انرژی زیادی را به خاطر حرف زدن از این شخص میگیرد. آخرین باری را که در مورد چیزی بدون هدف و به مدت طولانی صحبت کردید به یاد بیاورید و اینکه چقدر بعد از آن احساس خالی بودن میکردید. هر چه حرف های بی فایده تری بزنیم چیزهای بی فایده تری به ذهنمان میرسد.

اگر فکر میکنید که اینها مشخصات شماست ناامید نشوید. من هم چنین بودم، میتوانید با آن مبارزه کنید و بر آن غلبه کنید.

بعضی افراد این تمرین را درروزهای تعطیل انجام میدهند به دلیل اینکه لازم نیست صحبت کنند، یا مطالعه کنند، و یا از کامپیوتر استفاده کنند. در پایان آن روز حس فوق العاده سکوت و آرامش و فوران انرژی را درون خود احساساس می کنند.

مراقب باشید که چه میگویید وفقط زمانی لب به سخن بگشایید که این سه مورد را رعایت کرده باشید:

آیا چیزی که میخواهم بگویم...

• در مورد من درست است؟ قلب من آن را باور دارد؟
• برای کسی یا موقعیتی مفید است؟
• از روی مهربانی یا دلسوزی است؟ تعارف است یا واقعاً برای کمک است؟

این 4 قانون را شخصی چند وقت پیش به من گفت و اینها دلیل نوشتن این مقاله هستند. بعد از عمل کردن به آنها در زندگی خودم، به این نتیجه رسیدم که اگر این 4 جمله را طی 21 روز به کار ببندید متوجه یک دگرگونی زیبا دردرونتان میشوید- از هیاهو به سکوت و از تاریکی به روشنی.

ممکن است در ابتدا مشکل به نظر برسد اما اگر برای 3 روز به آن عمل کنید بعد از آن کار راحت تر میشود. آن را به 7 روز برسانید وسپس 21 روز. لطفاً خود را به خاطر لغزش از قوانین سرزنش نکنید. ممکن است برای هرکسی اتفاق بیفتد فقط به مسیر خود ادامه دهید.

بعد از مدتی متوجه میشوید که دنیای بیرونی شما نیز تغییر کرده است، همانگونه که دنیای درونی شما تغییر یافته است. لطفاً تجربیات خود را با ما در میان بگذارید.

یک چیز دیگر لطفا بگذارید که قلبتان هدایتتان کند. به ندای قلبتان گوش دهید و به آن اطمینان کنید.

.

مترجم: زهرا شریعتی

 



تاريخ : سه شنبه 12 ارديبهشت 1391 | 12:21 | نویسنده : خاموش |


خدای مهربانم! من در سال جدید از شما می‌خواهم اگر در شهر ما سیل آمد فوراً من را به ماهی تبدیل کنی! (نسیم حبیبی / 7 ساله)

ای خدای مهربان! پدر من آرایشگاه دارد. من همیشه برای سلامت بودن او دعا می‌کنم. از تو می‌خواهم بازار آرایشگاه او و همه آرایشگاه‌ها را خوب کنی تا بتوانم پول عضویت کانون را از او بگیرم چون وقتی از او پول عضویت کانون را می‌خواهم می‌گوید بازار آرایشگاه خوب نیست! (فرشته جبار نژاد ملکی / 11 ساله)

خدای عزیزم! من تا حالا هیچ دعایی نکردم. میتونی لیستت رو نگاه کنی. خدایا ازت میخوام صدای گریه برادر کوچیکم رو کم کنی! (سوسن خاطری / 9 ساله)

خدای عزیزم! در سال جدید کمک کن تا مادربزرگم دوباره دندان دربیاورد آخر او دندان مصنوعی دارد! (الناز جهانگیری / 10 ساله)  

آرزوی من این است که ای کاش مامان و بابام عیدی من را از من نگیرند. آنها هر سال عیدی‌هایی را که من جمع می‌کنم از من می‌گیرند و به بچه‌ آنهایی می‌دهند که به من عیدی می‌دهند! (سحر آذریان / 9 ساله)

ای خدا! کاش همه مادرها مثل قدیم خودشان نان بپزند من مجبور نباشم در صف نان بایستم! (شاهین روحی / 11 ساله)

خدایا! کاری کن وقتی آدم‌ها می‌خوان دروغ بگن یادشون بره! (پویا گلپر / 10 ساله)

خدا جون! تو که اینقدر بزرگ هستی چطوری میای خونه ما؟ دعا می‌کنم در سال جدید به این سؤالم جواب بدی! (پیمان زارعی / 10 ساله)

خدایا! یک برادر تپل به من بده!! (زهره صبورنژاد / 7 ساله)

ای خدا! کاری کن که دزدان کور شوند ممنونم! (صادق بیگ زاده / 11 ساله)

خدایا! در این لحظه زیبا و عزیز از تو می‌خواهم که به پدر و مادر همه بچه‌های تالاسمی پول عطا کنی تا همه ما بتوانیم داروی "اکس جید" را بخیریم و از درد و عذاب سوزن در شبها رها شویم و در خواب شبانه‌یمان مانند بچه‌های سالم پروانه بگیریم و از کابوس سوزن رها شویم... (مهسا فرجی / 11 ساله)

دلم می‌خواهد حتی اگر شوهر کنم خمیر دندان ژله‌ای بزنم! (روشنک روزبهانی / 8 ساله)

خدایا! دست شما درد نکند ما شما را خیلی دوست داریم! (صمصام رحیمی / 6 ساله) 

ای خدای مهربان! من سالهاست آرزو دارم که پدرم یک توپ برایم بخرد اما پدرم بدلیل مشکلات نتوانسته بخرد. مطمئن هستم من امسال به آرزوی خودم می‌رسم. خدایا دعای مرا قبول کن... (رضا رضائی طومار آغاج / 13 ساله)

ای خدای مهربان! من رستم دستان را خیلی دوست دارم از تو خواهش می‌کنم کاری کنی که شبی او را در خواب ببینم! (شایان نوری / 9 ساله)

خدایا ماهی مرا زنده نگه دار و اگر مرد پیش خودت نگه دار و ایشالله من بتوانم خدا را بوس کنم و معلم‌مان هم مرا بوس کند!! (امیرحسام سلیمی / 6 ساله)

خدیا! دعا می‌کنم که در دنیا یک جاروبرقی بزرگ اختراع شود تا دیگر رفتگران خسته نشوند! (فاطمه یارمحمدی / 11 ساله)

ای خدا! من بعضی وقت‌ها یادم می‌رود به یاد تو باشم ولی خدایا کاش تو همیشه به یاد من بیوفتی و یادت نرود! (شقایق شوقی / 9 ساله)

خدای عزیزم! سلام. من پارسال با دوستم در خونه‌ها را می‌زدیم و فرار می‌کردیم. خدایا منو ببخش و اگه مُردم بخاطر این کار منو به جهنم نبر چون من امسال دیگه این کار رو نمی‌کنم! (دلنیا عبدی‌پور / 10 ساله)

آرزو دارم بجای این که من به مدرسه بروم مادر و پدرم به مدرسه بروند. آن وقت آنها هم می‌فهمیدند که مدرسه رفتن چقدر سخت است و این قدر ایراد نمی‌گرفتند! (هدیه مصدری / 12 ساله)

خدایا مهدکودک از خانه ما آنقدر دور باشد که هر چه برویم، نرسیم. بعد برگردیم خانه با مامان و کیف چاشتم. پاهای من یک دعا دارند آنها کفش پاشنه بلند تلق تلوقی (!) می‌خوان دعا می‌کنند بزرگ شوند که قدشان دراز شود! (باران خوارزمیان / 4 ساله)

خدایا! برام یک عروسک بده. خدایا! برای داداشم یک ماشین پلیس بده! (مریم علیزاده / 6 ساله)

خدایا! می‌خورم بزرگ نمیشم! کمکم کن تا خیلی خیلی بزرگ شوم! (محمد حسین اوستادی / 7 ساله)

خدایا! من دعا می‌کنم که گاو باشم (!) و شیر بدهم تا از شیر، کره، پنیر و ماست برای خوراک مردم بسازم! (سالار یوسفی / 11 ساله)


خدای قشنگ سلام! خدایا چرا حیوانات درس نمی‌خواننداما ما باید هر روز درس بخوانیم؟ در سال جدید دعا می‌کنم آنها درس بخوانند و ما مثل آنها استراحت کنیم! (نیشتمان وازه / 10 ساله)

اگر دل درد گرفتیم نسل دکترها که آمپول می‌زنند منقرض شود تا هیچ دکتری نتواند به من آمپول بزند! (عاطفه صفری / 11 ساله)

خدای مهربان! من یک جفت کفش می‌خواهم بنفش باشد و موقع راه رفتن تق تق کند مرسی خدایا! (رویا میرزاده / 7 ساله)

نقل از وبلاگ ( یارب تو چنان کن که پریشان نشوم)

 

 

 

 

 

 



تاريخ : سه شنبه 29 فروردين 1391 | 10:57 | نویسنده : خاموش |

 

راحت نوشتیم بابا نان داد؛

 

بی آنکه بدانیم بابا چه سخت برای نان، همه جوانی اش را داد ...

 

نقل از وبلاگ مرجان سرخ



تاريخ : سه شنبه 16 اسفند 1390 | 13:56 | نویسنده : خاموش |

كوك كن ساعتِ خویش !
اعتباری به خروسِ سحری، نیست دگر
دیر خوابیده و برخاسـتنـش دشـوار است

كوك كن ساعتِ خویش !
كه مـؤذّن، شبِ پیـش
دسته گل داده به آب
و در آغوش سحر رفته به خواب

كوك كن ساعتِ خویش !
شاطری نیست در این شهرِ بزرگ
كه سحر برخیزد
شاطران با مددِ آهن و جوشِ شیرین
دیر برمی خیزند

كوك كن ساعتِ خویش !
كه سحرگاه كسی
بقچه در زیر بغل،
راهیِ حمّامی نیست
كه تو از لِخ لِخِ دمپایی و تك سرفه ی او برخیزی

كوك كن ساعتِ خویش !
رفتگر مُرده و این كوچه دگر
خالی از خِش خِشِ جارویِ شبِ رفتگر است

كوك كن ساعتِ خویش !
ماكیان ها همه مستِ خوابند
شهر هم . . .
خوابِ اینترنتیِ عصرِ اتم می بیند

كوك كن ساعتِ خویش !
كه در این شهر، دگر مستی نیست
كه تو وقتِ سحر، آنگاه كه از میكده برمی گردد
از صدای سخن و زمزمه ی زیرِ لبش برخیزی

كوك كن ساعتِ خویش !
اعتباری به خروسِ سحری نیست دگر
و در این شهر سحرخیزی نیست
و سـحر نـزدیک است .....



تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1390 | 11:35 | نویسنده : خاموش |